سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























یک جرعه زندگی

دلم هنوز لبریز عاشقانه هاست اما نه دلم نه دستم ونه نگاهم یاریم نمی کند تنها اشکهای مواجم گونه ام را نوازش می کند و من تنها

 

به حمایت آنهاست که می نویسم و می گریم و می گریم    ....

 

تنهایی هایم از حجم خاطره هایم به تنگ آمده اند؛ راه گریز نیست باید خانه تکانی کنم قلبم را . چه حماقتی است حفظ خاطراتی که روحم را

 

می ساید و هجوم افکار زیبارا سد می کند و چه تلخ است مزه گس تنهایی     .

 

مدتهاست به سراغ قلب زخم خورده ام نرفتم نمی دانم فراموشش کردم ویا اینکه بی خیال دلتنگی هایم شده ام     .

 

من بدهکار زندگی شده ام یا به او بدهکارم ؛

 

بهتر است از شستن چشمهایم شروع کنم اشکهایم کجاست اشکهایی که بی مقدمه می شوید و می برد همه غمها ها را

 

غلط گیرم کجاست می خواهم تمام خاطرات بدم را از روی زندگی ام پاک کنم   .

 

دستمالی بر می دارم گرد و غبار انزوا را از قلبم می زدایم به آینه که می نگرم چه بیحالم رنگم پریده لبانم سفید و موهایم ژولیده شده

 

دستی بین موهایم می برم آه... دوباره یادش می آید و مرا در بر می گیرد و من دوباره غرق می شوم...

 

مداد را بر می دارم چشمهایم را جلا دهم دستم نمی رود ؛ روی آینه با خشم دوستت ندارم را هزاران بار می نویسم .

 

بلند می شوم پنجره را که باز می کنم و بلند فریاد می زنم اشکهایم جاری می شوند؛ هوا سرد است عابران مرا می بینندو نگاه عاقل اندر سفیه و...

 

من همچنان می گریم و فریاد می زنم 

 

دوستت ندارم


نوشته شده در جمعه 91/8/19ساعت 8:23 عصر توسط نرگس چ نظرات ( ) |


Design By : Pichak