سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























یک جرعه زندگی

 امروز عجیب یاد گذشته ها افتادم انگار همه بچه هایی که نوشته بودن می خواستن یه جورایی منو یاد یه خاطراتی بندازن که خیلی وقته سراغشون نرفتم.

خاطراتی که همه گذشته و امروز منو تحت تاثیر خودش قرار داده . کاش الآن توی اون لحظه ها بودم دلم تمام تب و تاب و همه اون هیجانها رو می خواد .

گاهی اوقات وقتی بهش فکر می کنم می بینم چقدر بهم سخت گذشت تا به اینجا رسیدم به من با asim  اما همیشه  سعی می کنم لحظه های قشنگ بیقراریمون رو باهاش چک کنم انگار این مرور کردنهای آرومم می کنه با هم می شینیم و در باره یه اتفاقی که قبلا افتاده حرف می زنیم و آخرش احساس اون موقشو می پرسم و اونم از حال اون وقت من سئوال می کنه. این لحظه ها رو خیلی دوست دارم .

قشنگیش به اینه که همیشه یادت می مونه چطوری به اینجا رسیدی و کسی که همیشه دوسش داشتی توی اون لحظه از زندگی که از هم دور بودید چه احساسی داشته.

امروز دلم بیشتر از همیشه براش تنگ شده بود خنده داره ولی وقتی میره سر کار دلم براش تنگ می شه اون وقت مثل قدیما بهش زنگ می زنم و از حالش می پرسم .اگه زیاد بهش زنگ بزنم اون وقت می گه « بازم دلت تنگ شده » دستم پیشش رو شده خودش می دونه چقدر دوسش دارم.

می خوام همیشه عاشقت بمونم....تا ابد.


نوشته شده در سه شنبه 90/6/15ساعت 4:57 صبح توسط نرگس چ نظرات ( ) |


Design By : Pichak