یک جرعه زندگی
نگاه خسته ات را در پناه دستان گرمت می بینم . سکوت سهمگین صدایت رابا تمام وجود حس می کنم. مدتهاست که سکوتت را می شناسم. غم نگفتنت تمامی وجودم را در بر گرفته و هنوز نمی دانی که چه سخت است نبودن صدایت. دیر زمانی است که غصه هایت را می بینم و دم بر نمی آورم. می شنوم وبه سکوت می رسم. آههایت مرا می سوزاند از غم غصه هایت و به نجوا اکتفا می کنم . نه صدایی، نه معنای زیبای لبخندی، همه چیز پر از درد و رنج شده حتی گرمی دستانت سکوت را زمزمه می کنند. کاش می توانستم سکوتت را بشکنم کاش می توانستم. ول می دانم که سکوتت را تندبادهای سخت غربت هم در هم نخواهد شکست. ای را نیز خوب می دانم. کاش آنچه را که در تمامی کوچه های غم زده ذهنم به تلاطم لحظه ها می برد بدرود می گفت. کاش..
Design By : Pichak |