سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























یک جرعه زندگی

teo9k4ih424wpjt9ir6v.jpg

جدول زندگی ام حل شد. تو می روی و من می مانم . باز هم سرگذشت همیشگی عشق ممنوع.

زندگی مرا به جاذبه عمیق زمین کشاند ، حس پروازم را به یغما برد و نگاهم خشکید.

تمام زندگی را بگردی جز شاخه های خشک شده حسرت گلی تازه نمی یابی.

مگر تو بیایی و باغبان دلم شوی که بعید می دانم ؛ باغ خشکیده ام را سری بزنی .

زیاد دلخوش رویاها نمی شوم، سخت نمی گیرم ، فقط می ترسم.

ترسم از رفتنت نیست از نبودنت و نگاه مضطرب ثانیه های هراس انگیز زندگیم است که شتابزده

می روند و رحم ندارند.

نمی خواهم موی سفیدم ارمغان بازگشتت باشد.

خواستم سنگی دلم را بهانه کنم و اشک نریزم اما نمی دانم دستم را خوانده اند یا... جاری نشوید قلبم

را شکسته اند شما دیگر مرا قربانی حضورتان نکنید.

زمحریر رفتنت به انجمادم رسانید. تابستان آغوشت کجاست تا لحظه ای آرام گیرم .

 بازوان نیرومندت را می خواهم تا نفسی تازه کنم از انتظار و انتظارها.

انتظارت را کشیدن سخت است توانم را نمی دانم .

می توانم؟؟؟؟؟؟

 


نوشته شده در دوشنبه 91/4/26ساعت 12:42 عصر توسط نرگس چ نظرات ( ) |


Design By : Pichak