یک جرعه زندگی
روزهاست که می گذرد، دقیقه هاست که می آیدو می رود و من هر روز، هر لحظه و هر دقیقه به تو نزدیکترم. و در این اندیشه ام که چگونه می شد اگر تو را می دزدیدم از نگاه حسرت بار دیگران، از آزمندی لحظه ها واز گزند غمها. آمدی، لبخندی شدی برای تمامی لحظه های غمبارم. سخنی ، شعری ،غزلی شدی برای دنیای تنهایی هایم. آمدی، بی بهانه در سرزمین کوچک دلم خانه کردی بی آنکه چشم داشتی از قلب فقیرم داشته باش فقط آمدی و هدیه کردی. هدیه کردی تمام شادیها ،مهربانیهارا و آنگاه تو را من ای عزیز تر از جانم، هستی ام و تمامی کلماتی دانستم که سالها از آن ها یادی نکرده بودم. آری تو آمدی ، اما ای کاش زودتر میهمان قلبم می شدی . نمی دانی این آمدنت چگونه نیاز بودنت شد. نمی دانی، می دانم که نم یدانی چگونه می توان ترا تسکینی شد برای زخمهایم؛ اما بدان برای تو وجودم ، جانم را خواهم سپرد به دستان سرد خاک ، تا تو باشی و بمانی و بدانی که هستند " کسانی که برایت بمیرند تا بمانی"
Design By : Pichak |