سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























یک جرعه زندگی

سالهاست دلم تنهاست و قلبم خشکیده .نه می طپد و نه می خواند.

 

 نه صدایی و نجوای عاشقانه ای .

 

سرد است نمی دانم هوا سرد شده یا دلم یخ زده . دستم بی جان است و

 

پاهایم نا توان .

حتی ساعت هم بهت زده به ثانیه گردش می نگرد که چگونه می دود و              

 

نمی رسد من که هیچ ...

 

می لرزم از سرما از ترس از تنهایی ، از تاریکی قلبم ، از .. از هر آنچه که

 

سیاه باشد و سرد...

 

سکوت می کنم و سکوت و سکوت ،سکوتی که سخنی در انتهایش نیست.

 

زبانی که گرچه گاهی می چرخدو میگوید اما جز

 آه 

 

از نهادش بیرون نمی آید.

 

پنجره را ببندید سرد شده  می لرزم. 


نوشته شده در یکشنبه 90/12/7ساعت 2:20 صبح توسط نرگس چ نظرات ( ) |

سلام به همه دوستانی که یا توی دوستی نارو خوردن یا اینکه به کسانی محبت کردن که گاهی غافلگیر شدن خیلی مهم نیست فقط

 

یادتون باشه در چنین مواقعی خیلی سخت نگیرید فقط یک نفس کوتاه بکشید بعد با تمام وجود یا داد بزنید یا اگر هم دلتون خیلی دیگه سوخته

 

بود گریه کنید فقط مواظب باشید طرف مربوطه بویی نبره چون اون موقع است که خیالات برش می داره که حتما خیلی واست مهمه ولی با

 

کمال آرامش شما هم کمی طرف رو قلقلک بدید بد نیست و تازه یک مقدار هم خوش می گذره . اشتباه نکنید این نوشته ها مربوط به همسر

 

مربوطه نمی شه روی صحبت می تونه مربوط به اطرافیان باشه اطرافیانی که اگه خوب دقت کنی می بینی زیادی روشون حساب کردی

 

وکاملا در اشتباه بودی اشکال نداره  این هم یک تجربه که دیگه یادت نره باید با کی چه رفتاری داشته باشی به خاطر داشته باشید ما آدمها فراموشکاریم

 

پس واسه اینکه دوباره همچین اشتباهی رو تکرار نکنیدو  به خاطر بیارید که چی به سرتون اومده توی اتاق خوابتون روی یک تیکه کاغذ سفید بزرگ بنویسید:

 

دیگه نه !

مطمئن باشید هیچ وقت یادتون نمیره .

 

واسه همتون آرزو می کنم هیچ وقت به صداقت و شعور تون  توهین نشه و  هیچ وقت کسی به خودش اجازه نده از محبت شما سوءاستفاده کنه .

 

 به امید روزی که همه ما یاد بگیریم به هم دیگه احترام بزاریم.

 


نوشته شده در دوشنبه 90/10/26ساعت 3:57 صبح توسط نرگس چ نظرات ( ) |

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

سلام ...

دوباره سلام . سلامی که از اعماق گلویی بیرون می آید که رنگ سرد تنهایی بغض عظیمی در

 

آن پنهان کرده . سلامی به سنگینی قلب تنهای من . سلامی به وسعت غمهای زندگیم.

 

سلامی به اندازه بی تابی چشمانم؛ به سپیدی قهر زمانه ؛ به گرمی اشکهای حسرتم.به دلفریبی

 

نجوای تنهایی سکوت .

 

سلامی به رنگ زیبایی عشق از یاد رفته ام.

 

سلامی به نگرانیهای غمگین مادرم، به خشکی کویر دلم ، به نگاه محزون تو؛ به تنهایی بی تو

 

بودن.

 

سلامهایم دیگر رنگ و بوی اشتیاق ندارد. دیگر نگاهمشور زندگی ندارد.

 

دستانم،

 

برایت از دستهایی بگویم که دیگر گرما را حتی در خواب هم نخواهد دید. از قلبی بگویم که

 

رفتنت را برای آمدنت صبر کرد.

 

برای تو از تنی  بگویم  که دیگر تاب تنهایی را ندارد. هنوز محتاج آغوشی است که مامن  

 

تنهایی ها ، غمها ، شادیها ، مهربانیها و دلتنگی هایم باشد.

 

به لبخند هایی می اندیشم که عاشقم کرد. به خنده ای که امید را برایم به ارمغان می آورد. به

 

قلبی  که سخاوت  دستان  پدر بزرگ را به یادم می آورد .  به مهربانی نگاه یک عاشق  ؛ به  

 

غم انگیزی کودکی یتیم . به سوز دل مادر مهتاب . همه را در تو یافتم در قلب مهربانت که

 

پاکی آنرا کبوتران حرم عشق می دانند و نگاهی که هنوز در حسرت داشتنش ایام را به دست باد

 

می سپارم.

 

لحظه های ناب با تو بودن اندکی بود و گذشت و من قدر آن با تو بودنها را ندانستم . کاش    

 

می بود آنچه که نگاهم اشتیاق و دلم حسرت آن را دارد.

 

مرا دریاب . ..

 

کجایی تا با لبخندی ؛ آغوش بازی ، کودک احساسم را نوازش کنی ؟

 

کجایی تا نگاهت گرمی عرق عشق را بر تنم برویاند. کجایی؟

 

کاش بودی و می دیدی که نگاهم دیگر سبزی بهار را ندارد. حال با رفتنت تنها باران پاییزی

 

است حال و هوای نگاهم. دیگر نه بهاری، نه عشقی ، نه گرمی و نه سخاوت دلی.

 

پس از تو همه را به یغما بردند.

 

دیگر اشکهایم هم برای تنهاییم مرهمی نیست .  کاش می بودی  و تنهایی هایم  را  به یغما

 

می بردی . کاش  می بودی.

 

ترانه ام ، قصه هزاره ام، شعرعاشقانه ام ؛ هنوز در یاد بود غم رفتنت ثانیه ها را به دست ابدیت

 

می سپارم و نگاهم رابر سر راهت قربانی می کنم.

 

هنوز پشت سرت زمین را با اشک دیده ام می شویم که ای سفر کرده ام ، باز آیی.

بیا تا رخت نبودنت را با بودنت به صندوق خاطرات تبعید کنم.

 

بیا ، بیا تا جان را فدای نام زیبایت کنم . بیا...


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30ساعت 2:47 صبح توسط نرگس چ نظرات ( ) |

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

نگاه خسته ات را در پناه دستان گرمت می بینم . سکوت سهمگین صدایت رابا تمام

 

وجود حس می کنم.

 

مدتهاست که سکوتت را می شناسم. غم نگفتنت تمامی وجودم را در بر گرفته و هنوز

 

نمی دانی که چه سخت است نبودن صدایت.

 

دیر زمانی است که غصه هایت را می بینم و دم بر نمی آورم. می شنوم وبه سکوت

 

می رسم. آههایت مرا می سوزاند از غم غصه هایت و به نجوا اکتفا می کنم .

 

نه صدایی، نه معنای زیبای لبخندی، همه چیز پر از درد و رنج شده حتی گرمی دستانت

 

سکوت را زمزمه می کنند.

 

کاش می توانستم سکوتت را بشکنم کاش می توانستم.

 

ول می دانم که سکوتت را تندبادهای سخت غربت هم در هم نخواهد شکست.

 

ای را نیز خوب می دانم.

 

کاش  آنچه را که در تمامی کوچه های غم زده ذهنم به  تلاطم لحظه ها می برد  بدرود

 

می گفت. کاش..


نوشته شده در سه شنبه 90/8/17ساعت 2:41 صبح توسط نرگس چ نظرات ( ) |

شراب  آب !

گفتم : که چیست فرق میان ، شراب و آب

 

کاین یک ، کند خنک دل و آن یک ، کند کباب!

 

گفتا : که آب خنده ی عشق است در سرشک..

 

لیکن شراب ، نقش سرشک است در سراب!


نوشته شده در دوشنبه 90/8/9ساعت 3:27 عصر توسط نرگس چ نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak